مرغ شباهنگ می خواند و چشمان جغد روی درخت روشن
پشت پرچین خیال وعده گاه مان در انتظار خوابم برد
صورتم نوازشی نرم را حس کرد
تو بودی و انگشتانی کشیده ٬ لاک تیره ٬ گل شب بو کف دست
و چشمانی که شب م را روشن کرد و سلامی نازک که از لبان ت سرازیر شد
و زندگی را معنا بخشید.
درباره این سایت